نویسنده: زینب میشی
ژانر: عاشقانه و اجتماعی
خلاصه
رمان عاشقانه و اجتماعی در خلوت خاطره ها داستان دختری معمولی و ساده است که بخاطر سخت گیریهای پدر و تفکر قدیمیش مجبور به ترک تحصیل شده و اجبارا خونه نشین میشه ، اما پس از مدتی به فکر پیدا کردن شغلی مناسب میفته و با هزار زحمت پدرشو راضی میکنه اما همون روز بر اثر حادثه ای حافظه اش رو به مدت کوتاهی از دست میده و سپس در این اتفاق با کسانی آشنا میشه که باعث پیوند و ارتباط دوباره ی پدرش با خانواده اش شده و ماجراهایی براش پیش میاد که ممکنه تو زندگی هر کدوممون اتفاق بیفته ، و همچنین عشقی ناخواسته در این ماجرا گریبان گیرش میشه که تشکیل دهنده ی این داستانه و البته سرنوشتی در انتظارشه که هیچوقت فکرشو نمیکنه و در این بین عشق چشم اونو به جمالش روشن میکنه
به خودم که اومدم روبروم یه مرداب بزرگ بود . یه لجنزار راکد که بوی تعفنش مشام رو آزار میداد .
با وحشت نگاش کردم و به فکر چاره بودم که چطور از اینجا بگذرم در حالیکه راه برگشتی نداشتم و
ممکن بود که سگها در چند قدمی انتظارم رو بکشند .
با این فکر درگیر بودم که صدای قهقهه ی مستانه ی پونه از پشت سرم اومد و تا سر برگردوندم که
اونو ببینم ؛ منو هُل داد و توی لجنزار افتادم
شنا بلد نبودم و با اون تعفن و آب سیاه جای نفس کشیدنم نبود . جلبکهایی لزج به دست و پام
گیر میکرد و دست و پا زدنمو محدود میکرد
جرعه جرعه آب لجن از گلوم پایین میرفت و به وضوح مرگم رو به...