loading...
تاپ رمان
m.f بازدید : 215 شنبه 26 تیر 1395 نظرات (0)

دانلود رمان رمان مَردِنفرین شده

 نویسنده: بهارین
نام رمان:مَردِ نفرین شده
ژانر رمان:ترسناک تخیلی، عاشقانه،رمزآلود
*سخن نویسنده:این رمان تخیلی هست و به کسانی که این گونه سبک ها رو نمی پسندند توصیه میشود این رمان رو دنبال نکنند
*…
و حالا بریم سراغ
*خلاصه ی رمان:رمان مرد نفرین شده داستانی است که با خوندنش دلهره و ترس و رو تو وجودتون تزریق میکنه و البته در این داستان عشق هم هست عشقی دلهره اور ودردناک که مَردی نفرین شده و مُرده دچارش میشه، این مَردِمُرده عاشق میشه اما نه یه عشق معمولی یه عشق ممنوعه که هیچ وقت فکرشو نمیکرده دچارش بشه، عاشق میشه عاشق دختری زِنده و این دو تا راه شون از هم جداست و برای رسیدن به هم یا باید اون زنده بشه یا دختر بمیره حالا به نظرتون میشه یه مُرده رو زنده کرد؟؟ و در طول داستان اتفاق هایی میوفته که*…….

زهرا سرش رو تو گوشم فرو برد و زمزمه کرد:هورام نگاه کن اون مرد رو که کنار ستون ایستاده
پوفی کردم گفتم:وای زهرا بیچارم کردی تو از وقتی که اومدیم این مهمونی هی میگی اینو نگاه کن اون و نگاه کن. خسته شدم بابا.
عقب کشید و با خشمی ساختگی تو چشمام زل زد:نه بابا زبون دراوردی.
من:چشماتو برای من اون جوری نکنا.
دوباره حرفش رو از سرگرفت:جون زهرا نگاهش کن.
سرمو با تاسف تکون دادم و گفتم: کو کجاست؟
خیلی ضایع دستش رو دراز کرد و با نوک انگشتش یه مردی و بهم نشون داد که محکم زدم رو دستش و گفتم:ای خدا خفت نکنه. چرا اینجوری نشون میدی؟
ایشی گفت و دستش رو مالش داد.
زهرا:خدا بگم چیکارت نکنه دستم رو شکستی.
من:حقته اصلا من چرا خر شدم و با تو به این پارتی اومدم.من و چه به این کارا

 

 

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 159
  • کل نظرات : 8
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 8
  • آی پی امروز : 21
  • آی پی دیروز : 39
  • بازدید امروز : 83
  • باردید دیروز : 207
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 5
  • بازدید هفته : 83
  • بازدید ماه : 3,586
  • بازدید سال : 17,892
  • بازدید کلی : 268,953