loading...
تاپ رمان
m.f بازدید : 685 سه شنبه 05 مرداد 1395 نظرات (0)

دانلود رمان یک مشت خالی از زندگی

نوشته yegane

خلاصه ی کلی داستان:
در مورد مشکلات زندگی زناشویی.

اشتباهات و کج فهمی های ما که همیشه عواقب بدی رو برامون رقم میزنه…پایان خوش

قسمتی از داستان:

به آینه و شمعدان رنگ و رو رفته ی میان سفره نگاه کرد که به جای تصویر خودشان روی ساعت بالای سرشان تنظیم شده بود. چهار و چهل و پنج دقیقه…
نمیدانست نشستنش اینجا با این مانتوی خفاشی کرم و شال و شلوار سفید، برای ازدواج مجدد تا چه حد درست است! دستش را کمی بالا آورد و حلقه ای که دوباره در انگشت انگشتری نشسته بود را خریدارانه دید زد…
اینبار نه پر از نگین بود، نه آنقدر سنگین و گران… اینبار فقط یک رینگ ساده ی نازک سفید بود… ساده ی ساده مثل خودش…

به لرزش محسوس دست هایش چشم دوخت. باز هم از کلمات عربی بی سر و ته چیزی درک نکرد…

در دلش رخت میشستند و چنگ شدن معده اش را حس میکرد.
عاقد برای بار اول از او وکالت خواسته بود. انتظار زیادی بود اگر منتظر جمله ی کلیشه ایه ” عروس رفته گل بچینه” مینشست! نمیدانست آنچه که عیان است چه حاجت به بیان است؟!
کاش کسی بود تا برای شیرینی این ازدواج مجدد هم قند میسابید و کسی هم بود تا سفره ای روی سرشان بگیرد و برای خوشبختی شان دعا کند…
-: عروس خانوم وکیلم؟
مسخره بود اگر تا بار سوم صبر میکرد او که بار اولش نبود…
دست گرمی دستش را فشرد. با تعجب به دست بزرگ و پر مویش نگاه کرد! لازم بود بگوید هنوز بله را نداده و هنوز نامحرم محسوب میشود؟ نه! لازم نبود…
در چشم هایش خیره شد و بله را داد.


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 159
  • کل نظرات : 8
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 8
  • آی پی امروز : 9
  • آی پی دیروز : 39
  • بازدید امروز : 37
  • باردید دیروز : 207
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 5
  • بازدید هفته : 37
  • بازدید ماه : 3,540
  • بازدید سال : 17,846
  • بازدید کلی : 268,907