نوشته yegane
خلاصه ی کلی داستان:
در مورد مشکلات زندگی زناشویی.
اشتباهات و کج فهمی های ما که همیشه عواقب بدی رو برامون رقم میزنه…پایان خوش
قسمتی از داستان:
به آینه و شمعدان رنگ و رو رفته ی میان سفره نگاه کرد که به جای تصویر خودشان روی ساعت بالای سرشان تنظیم شده بود. چهار و چهل و پنج دقیقه…
نمیدانست نشستنش اینجا با این مانتوی خفاشی کرم و شال و شلوار سفید، برای ازدواج مجدد تا چه حد درست است! دستش را کمی بالا آورد و حلقه ای که دوباره در انگشت انگشتری نشسته بود را خریدارانه دید زد…
اینبار نه پر از نگین بود، نه آنقدر سنگین و گران… اینبار فقط یک رینگ ساده ی نازک سفید بود… ساده ی ساده مثل خودش…