loading...
تاپ رمان
m.f بازدید : 251 یکشنبه 03 مرداد 1395 نظرات (0)

دانلود رمان هیچ کس تنهایی ام را حس نکرد

نویسنده atiyeh.lotfee

تنهایی یعنی…. عاشقشی………اما……
حق نداری دیگه بهش نزدیک بشی…چون…..
اون دیگه تنها نیست..

 ژانر رمان:غمگین . اجتماعی . عشقولانه . تلخ

تنها او …
خلاصه رمان :
داستان دختری به اسم سودا است . که یه برادر به اسم سورن داره . یه رگش امریکایی و یه رگ دیگش ایرانی .
۱۳ سالگی امریکا زندگی میکرده و الان ۵ ساله که اومدن ایران .
همه چیز از قبولی اش در یک دانشگاه اغاز میشود و دیدن دوباره دوست دوران دبیرستانش ….
پایان تلخ …

 

 

قسمتی از داستان:

برای رفتن یه مانتو شیری بندی که توپ توپای ریز صورتی کم رنگ داشت انتخاب کردم باشلوارجین شیری ویه کپ رپ لی هم سرم گذاشتم وتیپم وبایه کفش ال استار لی تکمیل کردم ویه برق لبم برای خالی نبودن عریضه زدم وای چه خوشگل شدم باعطر دوش گرفتم وکیف بدون دستمم برداشتم وبه دلیل دیر شدن وقتم به سمت پارکینگ یورش بردم .سوارلند کروزمشکی عزیزم شدم وراه خونه ی رهااینارو در پیش گرفتم دست فرمونم حرف نداره ونداشت.یاخدا ااارها چه تیپی زده گشت ارشاد اگه مارو ببینه صددرصد زندانی روشاخه مونه یه مانتو کوتاه قرمز جیغ که با موهای لخت مشکی اش تضاد جالبی ایجاد کرده بود باجین زرشکی وشال قرمز وکفش وکیف مشکی ویه کیلوهم ارایش کرده بود ولی خداییش خوشگل شده بودبعد از اینکه سوارشد راه افتادیم به سمت پاتوق همیشگی مون بام تهران عاشقه اونجا بودم حس می کردم کل تهران زیر پاهای منه وی مظره ی زیبا بود که از اونجا شهر زیر پاتو ببینی بارها راه افتادیم سمت رستوران که هر پنجشنبه مهمونش بودیم یه میز گرفتیم ونشستیم من کوبیده سفارش دادم ورهاام شیشلیک شام وباشوخی وخنده خوردیم وراه افتادیم سمت خونه اوه اوه اوه ساعت ۹ گازشوبگیریم که تاسورن جون دوباره ماروتوبیخ نکرده جلوی خونه ی رها اینا از هم خداحافظی کردیم


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 159
  • کل نظرات : 8
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 8
  • آی پی امروز : 17
  • آی پی دیروز : 39
  • بازدید امروز : 75
  • باردید دیروز : 207
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 5
  • بازدید هفته : 75
  • بازدید ماه : 3,578
  • بازدید سال : 17,884
  • بازدید کلی : 268,945