نوشته طاهره
خلاصه ی رمان:
دو تا مرد و یه دخترِ قانون شکن…
یه زن که توی بی عدالتی و قانون شکنی می سوزه…
یک زن و یک مرد که مادر و پدرِ بازی های بچگیِ همدیگه بودن!
و مردی که اشتباه و قانون شکنی می کنه ولی “مَــــــرد” هست و پای اشتباهش می مونه!
من فقط قرارِ قصه ی قانون شکنی های ریز و درشت و جبران پذیر و جبران ناپذیر رو بنویسم!
همین…
روایتِ تازه ای نیست…فقط از زاویه ی تازه ای روایت میشه!
امیدوارم اگه عالی نمیشه حداقل قابل قبول بشه!
کاغذ های روی میز را کنار می زند تا گوشی اش را که در حال زنگ خوردن است، پیدا کند: وای فروغی اگه این وضعیتِ میزمو ببینه اخراجم میکنه…منشیَم این همه بی نظم؟!
گوشی را چنگ می زند و تماس را وصل می کند و گوشی را بین شانه و گوشش جای می دهد و مشغولِ مرتب کردن کاغذ ها می شود: الو پری
دسته ای از کاغذ ها را درونِ پوشه ی صورتی رنگ جای می دهد: الو مُری
دست در جیب، نچی می کند: اَاَاَاَه!
پوشه را کنار می گذارد و زونکنی را باز می کند و لبخندِ عمیقی می زند: اااااا!
سر تکان می دهد و هوفی می کشد: خیلی خب بابا…الو پریزاد!
از بین کاغذ ها دنبالِ، فیشی می گردد تا درون زونکن بگذارد: الان میام مرتضی…پنج دقه بمونی اومدم
مرتضی ابرو هایش را بالا می فرستد و به دیوار تکیه می زند: باش…منتظرم
پریزاد گوشی را قطع می کند و آن را درون جیبش می گذارد. به سرعت مشغولِ مرتب کردنِ کاغذ ها می شود.